بعد از نقطه ویرگول

همه ی آنچه که میشد از دست بدم و بعد از نقطه ویرگول به دست آوردم ...

بعد از نقطه ویرگول

همه ی آنچه که میشد از دست بدم و بعد از نقطه ویرگول به دست آوردم ...

در یک نوشته، نویسنده زمانی از این علامت استفاده می کند که باید جمله مستقل خود را پایان دهد و می تواند آن را ادامه ندهد اما تصمیم می گیرد نوشته خود را همچنان ادامه دهد. درست مثل زندگی من و خیلی های دیگه ... من چندین بار به آخر جمله رسیدم و آخرین بار با تمام وجودم نقطه ویرگول رو گذاشتم و همچنان این مسیر رو ادامه میدم ...اگر از من بپرسن از تصمیمت راضی هستی شاید چند دقیقه مکث کنم ...شاید با تمام وجودم رضایتمو اعلام نکنم شاید رفتن راه اسون تری بود ... اما مطمئنا لحظات درخشان زیادی رو بعد از نقطه ویرگول حس کردم ... از اونجا بود که زندگی من شد لحظه ها ... و تمام تلاشم برای بلیعیدن اون لحظه ها ... تمام حس و عطر و صدای لحظه ها ...

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خودکشی ادامه زندگی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

به عنوان کسی که تصمیم به خودکشی رو گرفته و بعد از اون تصمیم به زنده موندن رو ! یکی از بزرگ ترین چالش ها نداشتن هدف بوده و هست! 

با بقیه دوستایی که توی این موقعیت بودن هم حرف زدم و تقریبا این یک درد مشترک ... اینکه تصمیم بگیری همه چیز تموم شه و هیچ آینده ای مد نظر

 نداشته باشی باعث میشه بعدش یهو با این وضعیت مهم رو به رو بشی که خب ! حالا این تو و زندگی میخوای اصلا چیکار کنی باهاش؟؟؟ برای من

بعد از این چند ماه هنوزم یه چالش مهم و بزرگه ! هنوزم واقعا نمیدونم قراره چه اتفاقی بیوفته و جالب اینجاست که همه به این اتفاق نظر رسیدن که

آینده من یک آینده مشخص و درخشان خواهد بود ! همه غیر از خودم 

سخت ترین قسمت ماجرا اینه که تو باید مثل کوسه باشی! کوسه ها اگه همیشه شنا نکنن غرق میشن و سقوط میکنن آره این ترسناکه ! فکر کن بعد

از یه مدت طولانی زندگی نکردن ، با بقیه ارتباط بر قرار نکردن و یه جورایی همیشه خوابیدن باید برگردی به مسیر زندگی واقعیت اینجاست که کسی 

درک درستی از همه ی مشکلاتی که ازشون گذشتی نداره و افسردگی از بیرون شاید تنبلی معنی بشه شاید گوشه گیری ساده ای دیده بشه که 

برای بقیه کاملا بی معنی ! اینجاست که تو خیلی از دوستات رو از دست میدی ، خیلی از فرصت های شغلی خوب و فرصت های دیگه ای که 

میتونست همه چیز رو تغییر بده ... ساده بگم توی این مسیر آدم خیلی از چیز های مهم رو از دست میده ...برای من اینطوری بود که دوستام فکر 

میکنن کنار گذاشتمشون ... اینجا میشه یه پرانتز باز کرد و کلی توضیح داد که خب الان فکر کنم از حوصله من خارجه...

برگردیم به داستان کوسه بودن ! خب الان برای من آغاز زندگی کوسه وارمه :)))))  اینطوریه که تو بدون اینکه بخوای توی آب پرتاب میشی و محکوم به

شنا کردن بی وقفه خواهی بود ... حالا این روز ها من دقیقا باید اینطوری زندگی کنم ...

چقدر حرف دارم و چقدر بی حوصله ام 

 

 

  • نقطه ویرگول