بعد از نقطه ویرگول

همه ی آنچه که میشد از دست بدم و بعد از نقطه ویرگول به دست آوردم ...

بعد از نقطه ویرگول

همه ی آنچه که میشد از دست بدم و بعد از نقطه ویرگول به دست آوردم ...

در یک نوشته، نویسنده زمانی از این علامت استفاده می کند که باید جمله مستقل خود را پایان دهد و می تواند آن را ادامه ندهد اما تصمیم می گیرد نوشته خود را همچنان ادامه دهد. درست مثل زندگی من و خیلی های دیگه ... من چندین بار به آخر جمله رسیدم و آخرین بار با تمام وجودم نقطه ویرگول رو گذاشتم و همچنان این مسیر رو ادامه میدم ...اگر از من بپرسن از تصمیمت راضی هستی شاید چند دقیقه مکث کنم ...شاید با تمام وجودم رضایتمو اعلام نکنم شاید رفتن راه اسون تری بود ... اما مطمئنا لحظات درخشان زیادی رو بعد از نقطه ویرگول حس کردم ... از اونجا بود که زندگی من شد لحظه ها ... و تمام تلاشم برای بلیعیدن اون لحظه ها ... تمام حس و عطر و صدای لحظه ها ...

آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

آخرین بیت

حالا به این فکر افتادم که اخرین بیتی که به ذهن ادم میاد چی میتونه باشه ! اگه لحظه ی اخر یه شعر مسخره باشه چی؟ اگه دقیقا یک ثانیه قبل از مرگ آخرین شعری که به ذهنت میرسه یه شعار تبلیغاتی برای ی ماده ی خوراکی باشه چی؟  چقدر بیهوده ...

 

زندگی همینقدر با ارزش و همین قدر بیهوده است ... عزیزی به من میگفت که اگه زندگی برات مهم نیست چرا انقدر سخت میگیری؟؟؟

 

اولین و اخرین نفر نبود ... من حتی هنگام دوست داشتن زندگی هم سخت گیرم 

  • نقطه ویرگول
  • ۱
  • ۰

سیگار

خمیازه های کش دار، سیگار پشت سیگار
شب گوشه‌ای بناچار، سیگار پشت سیگار

این روح خسته هر شب، جان کندنش غریزیست
لعنت به این خودآزار، سیگار پشت سیگار

پای چپ جهان را، با اره‌ای بریدن
چپ پاچه‌های شلوار، سیگار پشت سیگار

در انجماد یک تخت، این لاشه منفجر شد
پاشیده شد به دیوار، سیگار پشت سیگار

بر سنگفرش کوچه، خوابیده بی‌سرانجام
این مرده ی کفن‌خوار، سیگار پشت سیگار

صد صندلی درین ختم، بی‌سرنشین کبودند
مردی تکیده بیزار، سیگار پشت سیگار

تصعید لاله ی گوش، با جیغ‌های رنگی
شک و شروع انکار، سیگار پشت سیگار

مردم ازین رهایی، در کوچه‌های بن‌بست
انگارها نه انگار، سیگار پشت سیگار

این پنچ پنجه امشب، هم خوابگان خاکند
بدرود دست و گیتار، سیگار پشت سیگار

ماسیده شد تماشا، بر میله میله پولاد
در یک تنور نمدار، سیگار پشت سیگار

صد لنز بی‌ترحم، در چشم شهر جوشید
وین شاعران بیکار، سیگار پشت سیگار

در لابلای هر متن، این صحنه تا ابد هست
مردی به حال اقرار، سیگار پشت سیگار

اسطوره‌های خائن، در لابلای تاریخ
خوابند عین کفتار، سیگار پشت سیگار

عکس تو بود و قصّه، قاب تو بود و انکار
کوبیدمش به دیوار، سیگار پشت سیگار

مبهوت رد دودم، این شکوه‌ها قدیمی‌ست
تسلیم اصل تکرار، سیگار پشت سیگار

کانسرو شعر سیگار، تاریخ انقضا خورد
سه، یک، ممیز چهار، سیگار پشت سیگار

ته مانده‌های سیگار، در استکانی از چای
هاجند و واج انگار، سیگار پشت سیگار

خودکار من قدیمی‌ست، گاهی نمی‌نویسد
یک مارک بی‌خریدار، سیگار پشت سیگار

 

 

 

اندیشه فولادوند - کتاب عطسه های نحس 

 

 

چقدر این کتابو دوست دارم ! طعم عجیب شعر هاشو ! از دورترین مسیر ممکن باید بگم اندیشه عزیز ... چه اشعاری ! چه اشعاری !

 

 

 

 

و کاش حد تنفرم به سیگار رو باور میکردم و در این تضاد مدام پشت سر هم شعله به سیگار نمیزدم ! کاش میشد به آخرین نخ سیگار باور داشتم و تمومش میکردم ! سیگار این روز ها بزرگترین تضاد ذهنی منه ! من که با نازک ترین ریسمان های ابریشمی به زندگی آویز شدم با این حال با خنجر تیز سیگار و دود چنگ میزنم ! کاش بتونم آخرین نخ سیگار رو با اطمینان تمام بکشم 

  • نقطه ویرگول
  • ۱
  • ۰

چهلم

 و عدد تلخ 40

  • نقطه ویرگول
  • ۱
  • ۰

زندگی!

خیلی خیلی ممکنه انگیزشی و چرند به نظر بیاد اما ! بدترین روز ها رو میشه با ی شب خوب تموم کرد 

 

برای شما یه شب خوب چه طور رقم میخوره؟؟؟؟

  • نقطه ویرگول
  • ۱
  • ۰

نهنگ

امروز با همه ی خوبی هاش و هر آنچه که دیشب بین من و دنیای من گذشت ...باز هم شدیدا شبیه نهنگ رامی بود ! امروز همین الان دقیقا همین غروب فضای اتاق تمام قد آهنگ نهنگ رامی به شکل فیزیکی و زنده است ... درآرامش باشی استاد بزرک 

 

 

https://dl.musicema.com/music/Zother/Rami%20-%20Nahang.mp3

 

 

 

 

  • نقطه ویرگول
  • ۱
  • ۰

تمنای باران

این روز ها بیشتر از هرچیزی دلم بارون میخواد! گفتم یا نه ؟ اما برای من همه چیز همین لحظه هاست و اصلا صبر اینو ندارم که منتظر بمونم یکی از این لحظه هایی که با تمام وجودم لمسش میکنم لحظه ای بارونی باشه ...  فاصله من اما با شهر باران کمی بیشتر از کمی شده است ... و فعلا انگار که رفتن بعید است و بعید ... اما دلسرد نمیشوم ! حالا این شب ها به ویس های 3d بارون و رعد و برق بسنده میکنم. 

 

https://dlw.webahang.ir/music/Track/Sedaye.Baran.3D(04).mp3

 

پیشنهاد میکنم گوش بدید ! خالی از لذت نخواهد بود ...

 

  • نقطه ویرگول
  • ۱
  • ۰

دلایل

دلایل... مهم ترین مسئله ی روز های پایانی هر داستان 

دوکفه ی ترازو که اصلا مشخص نیست با چه وزن و حجمی میتونن تاثیر گذار باشن توی انتخاب نهایی ما...

فکر کنم خیلی هامون متن زیر رو خونده باشیم ...

 

متن یک نامه خودکشی بجا مانده از دهه 1970:

"به سمت پل میروم؛
اگر در مسیر حتی یک نفر
به من لبخند بزند
نخواهم پرید"

 

 

خدا میدونه توی کفه ی ترازوی رفتن ها چقدر دلیل داشته و چقدر سنگین و قانع کننده بودن و ... و توی کفه موندن ها فقط یه لبخند!!!

آدم هیچوقت باور نمیکنه چه چیزای کوچیکی چه رشته های باریکی اونو به زندگی وصل میکنن...

 

برای من شاید اخرین دلیلی که به یاد میارم دیشب بود ... خیلی اتفاقی دنبال تیتر یه کتاب بودم و توی دیجی کالا داشتم سرچ میکردم تا اسم کتاب رو پیدا کنم ... بعد کتاب های دیگه رو دیدم ... نویسنده های محبوبم ...کتاب های جذابی که زمانی ارزوی خوندنشون رو داشتم زمانی که شاید حتی پول خریدن هیچکدومشون هم نداشتم ... خوب به خاطر دارم که همیشه چند صفحه A4 سیاه و پر شده از اسم های کتاب هایی که باید میخوندم داشتم . همه رو مرتب کرده بودم بر اساس نویسنده و اسم انتشارات برای خرید به وقت نمایشگاه کتابی که سالی یه بار توی شهر ما بر پا میشه. الان که فکر میکنم اخرین باری که به نمایشگاه کتاب رفتم رو اصلا یادم نیست ... بگذریم ... دیشب یاد و خاطره ی تمام اون لیست ها زنده شد و من مونده بودم ... اگه رفته بودم .... شانس خوندن تمام این کتاب ها رو از دست میدادم ... میدونم این دلیل در برابر دلایلی که برای رفتن داشتم  خیلی خیلی کم و کوچیک بود و شاید برای کسی که از بیرون به داستان نگاه میکنه اصلا قانع کننده نبود ... ولی برای من کافی بود . کافی بود تا دست و دلم بلرزه ... از همه چیز هایی که ممکن بود از دست بدم ... عاشقانه ها ، اشک ها و خنده هایی که لابه لای هر کاغذ پنهون شده بود ... خشم ها و آزادی هایی که حس همدردی بهم میداد و ... تفکراتی که باعث میشد حس تنهایی نکنم... پس باید بگم یکی از مهم تری دلایل بودنم :

 

 

 

 

تمام کتاب هایی که نخوندم 

 

 

 

 

پانویس: اصلا مطمئن نیستم کسی این مطالب رو بخونه مخصوصا با شرایط اخیر و حال و روز تلخمون ...اما اگر حرفی بود یا کمکی بود که از دستم بر میومد دوست دارم حتما بهم خبر بدید heart

 

  • نقطه ویرگول